حلماحلما، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

هدیه آسمونی

مدرسه ای شدی خانم ؟؟

سلام دردونه.چند روز پیش که رفته بودیم خونه مامانی خدیجه،نسترن هم از پیش دبستانی اومده بود شما مقنعه شو سرت کردی .ماشالله خیلی بهت میومد....کی میشه مدرسه بری گلی خانم ...
16 آذر 1394

خندوندن بابا

سلام گل دختری چند شب پیش سر سفره شما طبق روال هر روز و هر شب غذا نمیخوردی و اشتیم باهات کلنجار میرفتیم که چیزی بخوری.باباعلی   دستشو یعنی انگشت سبابشو به حالت خط و نشون کشیدن جلو آورد و داشت میگفت باید غذا و بخوری و اگه غذا نخوری کوچولو میشی و از این حرفا که شما هم انگشتتو همون جور کردی و تکون تکون دادی که بابا  کلی خندش گرفت.خیلی با مزه بودی چند شب پیش  رفته بودیم بیرون که دیدم صورتت کثیفه و آروم زدم تو صورتمو و گفتم حلما صورتت چقدر کثیفه دختر شما هم همون موقع ادامو درآموردی و زدی تو صورتت راستی بهت میگم مامان چه جوری میگه قربونت برم؟ شما هم تند تند میزنی تو سینتو وباز ادامو در میاری عزیزم ...
7 آذر 1394

عکس کادوهای تولد

  این لباس رو عمو محمد شما زحمت کشیدن       این دوچرخه خوشگل هم بابا یدالله و مامان خدیجه خریدن عزیزم این عروسک موزیکال تاب سوار رو هم عمه سمیه زحمت کشیده این رو هم عمه زینب این رو به همراه یه استخر بادی که بعدا که باز شد عکسشو برات میذارم ،دایی علی خان زحمت کشیدن سعید آقا و مرجان خانوم (پسر دایی مامان) سپیده جون و علی آقا(دختر عمه مامان) عادل آقا و مهسا جون(پسر دایی مامان) خانواده آقا داوود(پسر  خاله بابا مجید) الهام جون و آقا مهدی به همراه علی کوچولو(دختر خاله مامان) حسین آقا و شکیبا جون(پسرخاله مامان) این کلاه ...
19 آبان 1394

گفتن کلمات و تقلید کردن

حلما جونی این روزا هرکاری که ماها انجام میدیم یا کلمه که میگیم سعی میکنی تکرارش کنی توپ.........................تو نینی.....................نینا اسب...................ات سه...................ته آقا....................قاقا دایی...............دادی مامانی .........مانی(البته ناگفته نمونه که بعضی وقت ها هم کامل و شمرده میگی ما ما نی) بابا مجید............بابا بجید آب بازی........آب بادی(وقتی میخوام ببرمت بشورمت همش میگی) ماست.......مات           ...
12 آبان 1394

علاقه زیاد حلما گلی به حیاط و البته بیرون از خونه

سلام گلکم.امیدوارم الان که داری این مطالب رو میخونی شاد و سلامت باشی و از خوندن مطالب لذت ببری چند روز پیش که من سرکار بودم و شما هم پیش مامان مریم بودی ؛مامان مریم تعریف میکرد که شما امروز رفتی چادر مامانی رو از روی مبل برداشتی و رفتی آشپزخونه بهش دادی و اصرار کردی که سرش کنه چادر رو و همش اشاره میکردی به در که شما رو ببره بیرون.و وقتی هم که رفتی میخندیدی و خوشحال بودی تازه وقتی میری تو حیاط دلت میخواد در و باز کنی بری تو کوچه  و اگه هم دسستو نگه داریم همش دستمونو پس میزنی که نگهت نداریم.بدو بدو میری لب جوی آبی که جلوی خونمون هست و میگی:آ ب ه و یه خاطره دیگه ازشما اینکه یخچال رو خیلی دوست داری هر جایی که باشی تا ببینی در ی...
12 آبان 1394

لباس های خریداری شده برای شما

سلام بر شیرین عسل مامان مامان که خیلی عشق خریده و فکر کنم دخترشم مثل خودش میشه .گفتم تو این پست بعضی از لباسهایی (چون از همشون که نمیتونم عکس بندازم) که برات خریدمو بذارم تا بعدا ببینی و لذت ببری. ا بلوز و شلوار زنبوری شما مارک نینی سان که جنسش بسیار عالی بود و شما زیاد پوشیدی و همشم کثیف کردی .... این یقه سه سانت رو برای زیر لباس برات گرفتم تا گلوت گرم بمونه 7500ت این ساپورت رو هم برای محرم برات خریدم 10ت این بلوز شلوار هم از مشهد برات گرفتم 15000ت این لباس رو هم برای تولدت گرفتم که با تم تولدت ست باشه .23000ت (ترنم هم عین همین رو خرید که با هم ست باشن جوجوها) این یکی رو هم مارک نی...
18 مهر 1394

تاریخ های مهم حلما جان

با خبر شدن از وجود شما...........................................1392/10/23 همزمان با شب ولادت حضرت رسول(ص) به دنیا اومدن شما....................................................1393/06/29(همزمان با بهترین روز دنیا) بستری شدن شما در بیمارستان برای زردی.................1393/07/01 ویزیت گوش 4 روزگی................................................1393/07/03 سوراخ کردن گوش...................................................1393/08/25 اولین گفتن دد........................................................1393/02/01 اولین دست زدن.....................................................1394/02/03(همزمان با عروسی عادل) گفتن ناقص مامان.....
8 مهر 1394

تولد یک سالگی گل دخترم

سلام بر یگانه حلمای خودم مامان جونم نمیدونی  چقدر  روزشماری  کردم برای اومدن  چنین روزی همیشه دوست داشتم همچین روزی بیاد و من برای شما سنگ تموم بذارم.بالاخره روز موعود اومد و دخترنازم یک ساله شد.ماشاالله..... حلمایی نمیدونی چقدر این روزا چقدر  درگیر کارات بودم و نمیدونی که چقدر این درگیری رو دوست داشتم و با اشتیاق تموم انجام میدادم.شبا تا ساعت 3 بیدار بودم و روزا تو دنیای مجازی(اینترنت)دنبال تزیینات و تم تولد و... گشتم.امروز روزیه که تو متولد شدی و به خونمون شادی و به قلبامون حس خوب مادری و پدری رو هدیه کردی.هیچ وقت این روز به یاد موندنی رو فراموش نمیکنم و تا ابد به درگاه خداوند مهربون شکر میکنم که شما دختر قش...
29 شهريور 1394

روستای ایج و امامزاده عبدالله

سلام گل دختری 3 هفته پیش با خانواده خودمون به همراه عمو محمد اینا به روستای ایج رفتیم.از اونجایی که شما از عمو یکم میترسی ودفعه قبل که با هم بودیم تا عمو از در اومد شما پریدی بغل بابا علی ، عمو محمد برای شما از مغازه خودش.ن یه ساز (بلز) هدیه آشتی کنون آورد. شما هم خوشت اومد و باهاش سرگرم شدی.و کلا با هر اسباب بازی جدیدی هم حداکثر 10 دقیقه سرگرم میش و بعدش میندازی یه طرف و شروع به شیطونی میکنی...   ...
4 شهريور 1394