حلماحلما، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

هدیه آسمونی

نگاه کردن توی آینه

سلام بر فرزند دلبرم حلما خانومی شما آینه خیلی دوست داری و خیلی زود هم اسمشو یاد گرفتی و میگفتی آنه دیروز برده بودمت جلوی آینه گفتم این کیه؟  (همیشه میگفتی مامان ...دیگه خودتو نمیگفتی) اما دیروز گفتی ما ما ن     ....... حمما   ...
21 دی 1394

تاب بازی تو چادر....

سلام نازدونه.الان 2 روزی میشه مریض شدی.تب خفیف داشتی و الان هم که کلی سرفه میکنی وگرفتگی بینیت هم اذیتت میکنه چون اجازه نمیدی قطره برات بریزم دخترجون. اصل مطلب این بود که یکی دوبار بابا مجید یه به قول شما بجید و مامانی شما رو تو چادر گذاشتن و تاب دادن .الان هر وقت چادر بببینی خودت میای و میشینی توش و میگی تاب بازی تاب بازی... تازه اینکه بعد 1 دقیقه یا حتی 10 دقیقه شما رو بذاریم زمین یه گریه ای میکنی و یه پایی میکوبی که بیا و ببین هرچی هم تاب میخوری واسه خودت میخونی    تاب تاب عباسی مامانی میگه خدا منو .....شما میگی نه مامانی میگه اگه میخوای بندازی بغل .........   شما هر سری اسم یکی رو میگی(بابا *ماما...
21 دی 1394

ذوق کردن برای رفتن به حمام

سلام دختر طلا. دیشب مامانی مریم شما رو میخواست ببره حمام.بهت گفت حلما میای بریم حمام؟ شما هم سریع به طرف در سرویس رفتی و در و باز کردی خودتو رسوندی جلوی در حمام از اونجاییکه که حمام باید گرم بشه بعد شما شاهزاده بری .مامانی مریم گفت برو لیفتو بیار لباساتم درآر بیا.شما هم بدو بدو رفتی توی اتاق و یکراست رفتی سراغ کمدی که لیفتو اونجا میذارم.لیفتو گرفتی و سریع رفتی جلوی حمام اما بعدش که میخواستم لباساتو دربیارم انقدر گریه کردی و دستمو میکشیدی که لباسمو درنیار .فکر میکنم چون گوشت درد اومده بود ترسیده بودی.اصلا حموم نچسبید بهت دختر نازنازیم   ...
25 آذر 1394

مدرسه ای شدی خانم ؟؟

سلام دردونه.چند روز پیش که رفته بودیم خونه مامانی خدیجه،نسترن هم از پیش دبستانی اومده بود شما مقنعه شو سرت کردی .ماشالله خیلی بهت میومد....کی میشه مدرسه بری گلی خانم ...
16 آذر 1394

خندوندن بابا

سلام گل دختری چند شب پیش سر سفره شما طبق روال هر روز و هر شب غذا نمیخوردی و اشتیم باهات کلنجار میرفتیم که چیزی بخوری.باباعلی   دستشو یعنی انگشت سبابشو به حالت خط و نشون کشیدن جلو آورد و داشت میگفت باید غذا و بخوری و اگه غذا نخوری کوچولو میشی و از این حرفا که شما هم انگشتتو همون جور کردی و تکون تکون دادی که بابا  کلی خندش گرفت.خیلی با مزه بودی چند شب پیش  رفته بودیم بیرون که دیدم صورتت کثیفه و آروم زدم تو صورتمو و گفتم حلما صورتت چقدر کثیفه دختر شما هم همون موقع ادامو درآموردی و زدی تو صورتت راستی بهت میگم مامان چه جوری میگه قربونت برم؟ شما هم تند تند میزنی تو سینتو وباز ادامو در میاری عزیزم ...
7 آذر 1394

عکس کادوهای تولد

  این لباس رو عمو محمد شما زحمت کشیدن       این دوچرخه خوشگل هم بابا یدالله و مامان خدیجه خریدن عزیزم این عروسک موزیکال تاب سوار رو هم عمه سمیه زحمت کشیده این رو هم عمه زینب این رو به همراه یه استخر بادی که بعدا که باز شد عکسشو برات میذارم ،دایی علی خان زحمت کشیدن سعید آقا و مرجان خانوم (پسر دایی مامان) سپیده جون و علی آقا(دختر عمه مامان) عادل آقا و مهسا جون(پسر دایی مامان) خانواده آقا داوود(پسر  خاله بابا مجید) الهام جون و آقا مهدی به همراه علی کوچولو(دختر خاله مامان) حسین آقا و شکیبا جون(پسرخاله مامان) این کلاه ...
19 آبان 1394

گفتن کلمات و تقلید کردن

حلما جونی این روزا هرکاری که ماها انجام میدیم یا کلمه که میگیم سعی میکنی تکرارش کنی توپ.........................تو نینی.....................نینا اسب...................ات سه...................ته آقا....................قاقا دایی...............دادی مامانی .........مانی(البته ناگفته نمونه که بعضی وقت ها هم کامل و شمرده میگی ما ما نی) بابا مجید............بابا بجید آب بازی........آب بادی(وقتی میخوام ببرمت بشورمت همش میگی) ماست.......مات           ...
12 آبان 1394

علاقه زیاد حلما گلی به حیاط و البته بیرون از خونه

سلام گلکم.امیدوارم الان که داری این مطالب رو میخونی شاد و سلامت باشی و از خوندن مطالب لذت ببری چند روز پیش که من سرکار بودم و شما هم پیش مامان مریم بودی ؛مامان مریم تعریف میکرد که شما امروز رفتی چادر مامانی رو از روی مبل برداشتی و رفتی آشپزخونه بهش دادی و اصرار کردی که سرش کنه چادر رو و همش اشاره میکردی به در که شما رو ببره بیرون.و وقتی هم که رفتی میخندیدی و خوشحال بودی تازه وقتی میری تو حیاط دلت میخواد در و باز کنی بری تو کوچه  و اگه هم دسستو نگه داریم همش دستمونو پس میزنی که نگهت نداریم.بدو بدو میری لب جوی آبی که جلوی خونمون هست و میگی:آ ب ه و یه خاطره دیگه ازشما اینکه یخچال رو خیلی دوست داری هر جایی که باشی تا ببینی در ی...
12 آبان 1394